زبانحال حضرت زهرا (س) در وفات حضرت خدیجه
به خـدا بعـد عـروج تو پَـرم می سـوزد مـادر من، تو نباشى، جگـرم می سـوزد امنیت داشتـن ما هـمـه از یُـمـن تو بود خـانـه با رفـتـن تو در نظـرم می سوزد چه کـنـم با غـم فـقـدان تو که مـی دانـم بی تو قـلب من و قـلـب پدرم می سوزد خواستی تاکه عبایش کـفـنـت باشد و آه این خـبـر را به پـیـمـبر ببرم می سوزد هـمه دارایـی تو خـرج در اسـلام شـده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد میروی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که در پشت درم می سوزد شعله آن قـدر زیاد ست در آن هنگـامه از نـفـس های پُر آهـم؛ پـسرم می سوزد سال ها می گذرد؛ کـرببلا وقت غـروب با هـمین شعله دل اهـل حـرم می سوزد |